سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آدمى با دمى که برآرد گامى به سوى مرگ بردارد . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 87 مرداد 3 , ساعت 5:16 عصر

گفتار یکم : چشم و رو

وقتى چشمى به چشم دیگر مى افتد ، تجلّى حیاء کاملاً محسوس است. و اگر بعضى روایات وجه یا دو چشم انسان را موضع و جایگاه حیاء بیان کرده است ، مراد همین جلوه گاه و محل ظهور است.

«از جناب ابن عباس ، شاگرد مکتب ائمه نقل شده است که : خداوند متعال به حضرت داود وحى فرمود که از فرزند خود سلیمان درباره چهارده امر سؤال کن ؛ اگر آنها را پاسخ گفت ، وى را مورث علم و نبوت قرار بده.
حضرت داود هم از پسر خود خواست تا به این سؤ الات پاسخ دهد :
1- جایگاه عقل در شما کجاست ؟ حضرت سلیمان عرض کرد : مغز
2- فرمود : محل حیاء ؟ عرض کرد : دو چشم
3- محل دریافت باطل ؟ دو گوش
4- دریچه خطا و گناه ؟ زبان
 5- مسیر باد و تنفس ؟ دو سوراخ بینى
6- جایگه ادبت و بیان ؟ دو کلیه
7- دروازه غلظت و درشتى ؟ کبد
8- مخزن باد ؟ ریه
9- جایگاه شادى ؟ طحال
10- وسیله کسب و گرفتن ؟ دو دست
11- وسیله راست بودن ؟ دو پا.
12- دریچه و دروازه شهوت ؟ فرج و عورت
13- جایگه نسل آینده ؟ صلب (استخوان پشت)
14- جایگاه علم و فهم و حکمت ؟ قلب
 و بعد فرمود : قلب اگر نیکو و درست باشد تمام این مواضع شایسته مى شود و اگر قلب تباه و فاسد شد ، آنها هم خراب و نابود مى گردد.»

5- عن الامام الباقر :
«براى نیاز و خواهش خود ، روز بدنبال آن بروید چون خداوند حیاء را در چشم قرار داده است و براى زناشوئى ، شب به آن اقدام کنید ، چون خداوند شب را وقت آرامش و سکونت قرار داده است.»

حضرت امام باقر به میسر فرمودند :
«اى میسر! اگر حاجت و نیازى داشتى شب به دنبال آن نرو ؛ روز برو که هوا روشن است ، چون حیاء و شرم در چهره تجلّى دارد.»
چشم محل نمایش بسیارى از ویژگی هاى روحى و اخلاقى انسان است و در این میان بازتابش نسبت به شرم ، از همه آشکارتر است. در وقت اعمال حیاء ، چشم همانند آیینه ، این صفت از سیماى اخلاقى آدمى را تصویر مى کند.

ز شرم چشم او در چشمه آب
همین لرزید چون در چشمه مهتاب (31)

در ادبیات فارسى هم این رابطه و نسبت در ترکیب هاى متعددى دیده مى شود : شوخ چشم ، چشم دریده ، چشم بى آب ، چشم زال ، چشم سپید ، دیده سخت. که همه کنایه از بى حیائى ، بى شرمى و گستاخى است.
شوخ چشمى زیان ایمان است
شرم دیده زبان ایمان است (32)
چهره و روى انسان ، بر اثر چشم و بسیارى از قواى اصلى و ادراکى که به همراه دارد ، جلوه گاه ویژگی هاى شخصیتى و ذاتى اوست.7- عن على بن موسى الرضا عن ابیه عن ابائه عن على بن ابى طالب : قال رسول اللّه : اطلبوا الخسر عند حسان الوجوه فان فعالهم اجراى ان تکون حسنا. (عیون اخبار الرضا: 79/2)
«از حضرت امام رضا - تا پیامبر اکرم - نقل شده است که : خیر را در نزد خوبرویان جستجو کنید، چون کردار آنها سزاوارتر است که نیکو باشد.»

8- عن رسول اللّه : اطلبوا الخیرات عند حسان الوجوه (الاختصاص : ص 233)
«خیر و خوبى ها را در نزد نیکورویان بخواهید.»

درون حسن روى نیکوان چیست
نه آن حسن است تنها گو که آن چیست

و از این جهت ، وجه و روى انسان از اهمیّت و حرمت ویژه اى برخوردار است.

9- عن امیر المؤمنین : «هر کس از روى مردان پروا نداشته باشد ، از خداوند سبحان هم پرهیز و تقوى ندارد.»

اینکه در دو روایت روایت پنجم و ششم توصیه شد که روز بدنبال نیازها و مطالبات خود بروید ، به جهت همین ویژگى است . در ادبیات فارسى نیز این تعبیر آمده است : "رو هست از زور بدتر" و هم این عبارت اخلاقى بکار رفته است : "دور از رو" (33) این جمله را براى مراعات ادب با مخاطب ، هنگامى استعمال مى کنند که بخواهند کلمه رکیکى به زبان آورند.
قرآن مجید نیز بعضى از پیامبران را با عنوان "وجیه " ستوده است :
- اسمه المسیح عیسى ابن مریم وجیها فى الدنیا و الاخره (سوره آل عمران 45)
- و کان (حضرت موسى) عند الله وجیها سوره احزاب 69)
و به جهت همین ارتباط صورت باطن با روى ظاهر ، کسى را به عنوان بهترین دیندار معرفى مى کند که "وجه " خود را براى خداوند متعال تسلیم کرده باشد : و من احسن دینا ممن اسلم وجهه للّه (سوره نساء 125)
چنانکه در آیات متعددى از سعادت یا شقاوت نهاى انسان به "رو سفیدى" و "ور سیاهى" تعبیر شده است :
یوم تبیض وجوه و تسود وجوه (سوره آل عمران 106)
و نیز در نحوه حشر آخرت مى فرماید : ما انسانها را بر همان صورتهایشان در روز قیامت برانگیخته مى کنیم :
و نحشرهم یوم القیامه على وجوههم (سوره اسراء 97)

پاکى عرض ز رخسار عیان مى گردد
محضر از چهره خود عصمت مریم دارد
دیوان صائب تبریزى : 636/1، غزل 1499

همچنین در زبان فارسى و نیز عربى از "عرض" که در برگیرنده شرف ، جاه ، اعتبار، عزت ، قدر، حرمت و ناموس - به معناى سّر و راز پنهان - است ، به آب روى (ما الوجه) تعبیر مى شود :
آب رو مى رود اى ابر خطا پوش ببار
که به دیوان عمل نامه سیاه آمده ایم
دیوان حافظ ، ص 293، غزل 366
«از پیامبر اکرم نقل شده است که برادرم حضرت عیسى از شهرى گذشت که در آن مرد و زنى با هم داد و فریاد مى کردند. فرمود: چه شده است ؟ مرد گفت : اى پیامبر خدا! این زن من است ، هیچ بدى هم ندارد و زن شایسته اى است ، ولى دوست دارم از او جدا شوم.
حضرت فرمود : بهر صورت علت ان را به من بگو. مرد گفت : این زن بدون آن که سن زیادى داشته باشد ، صورتش کهنه و درهم و بى نشاط است. حضرت به آن زن فرمود : آیا دوست دارى شادابى و طراوت به چهره ات برگردد و صورتت تازه و نو شود ؟
زن عرض کرد : بلى. حضرت به او فرمود : هر وقت غذا تناول مى کنى پر مخور ، چون وقتى غذا از حد سینه افزون شد و بیشتر از اندازه اش ‍ انباشته گرید آب رو را مى برد. زن از آن به بعد این برنامه را رعایت کرد و تازگى و شادابى به چهره اش بازگشت.»

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ