سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس دانشی را از کسی پنهان بدارد یا برآن به عنوان پاداش مزد گیرد، هرگز آن دانش به وی سودی نرساند . [امام سجّاد علیه السلام]
 
پنج شنبه 87 تیر 27 , ساعت 12:46 عصر
بخش اول : شناخت حیاء

در این بخش ابتدا ریشه لغوى "حیاء" در زبان عربى مورد بررسى قرار مى گیرد ؛ سپس در اصطلاح ، تعریف جامعى را براى آن جستجو کرده و بعد به شرح بعضى از ویژگی هاى حیاء مى پردازیم :

فصل اول : لغت حیاء

در فارسى به آن "شرم" و " آزرم " گویند و نفى آن را با پیشوند "بى" بیان مى کنند.
و در عربى "حیاء" گفته مى شود و مقابل آن "وقاحت" است.
حیاء در لغت ، مصدر "حیى" است. این فارس مى گوید : از ماده " ح ى ى " دو معنا گرفته شده است ، یکى "حیاة " است که مقابل موت است و دیگرى "حیاء" است که مخالف وقاحت است. (معجم مقاییس اللغة ، ذیل ماده حى. و نیز اکثر لغویین اصل آن دو معنا را همین ماده مى دانند لکن خلیل بن احمد درکتاب العین ، ذیل ماده فوق ، ریشه این دو معنا را "ح ى و" گرفته است.)
برخى سعى نموده اند این دو معنا را بهم برگردانند. در این جا به بعضى از وجوهى که براى ربط بین این دو معنا گفته شده است و بعضاً برخلاف هم مى باشد ، اشاره مى کنیم :

الف) الحیاء مشتق من الحیاة ؛ و من ذلک ایضا : الحیاء للمطر ؛ لکنه مقصور و على حسب حیاة القلب یکون فیه قوه خلق الحیاء و قله الحیاء من موت القلب و الروح. فکلما کان القلب احیا کان الحیاء اتم. (1)
ب) الحیاء - هنا- بالمد ، و اما بالقصر فهو بمعنى المطر و کلاهما ماخوذ من الحیاة ، لان احدهما فیه حیاة الارض و الاخر فیه حیاة القلب. (2)
ج) اشتقاقه من الحیاة ؛ یقال : "حیى الرجل" کما یقال : "نسى وحشى و شظى الفرس" اذا اعتلت هذه العضا. جعل الحیى لما یعتریه من النکسار و التغیر ؛ منتکس القوه ، منقص الحیاه کما قالوا : "هلک فلان حیاء من کذ" و "مات حیاء" (3)
د) اما الستحیاء ، فمرجعه الى حفظ النفس عن الضعف النقص ، و البعد عن العیب و الشین و ما یسوه و طلب السلامه و مطلق الحیاة ص (4)
ه) اصل الاستحا من الحیاة. و استحیا الرجل من قوه الحیاه فیه ، لشده علمه بمواقع العیب. فالحیا من قوه الحس و لطفه و قوه الحیاه (5)

در زبان عربى حیا بر این وزن ها استعمال مى شود :
"حیى" ، "حای" ، "احیى" ، "استحیا" ؛ لکن بیشتر از باب استفعال است و به دو زبان هم وارد شده است : یکى به لغت تمیم ، که با یک "ی" است : استحى الرجل و یستحى و دیگرى لغت حجاز که با دو "ی" است : استحیى الرجل و یستحیى و در قرآن کریم هم به همین لغت دوم آمده است. (6)
و نیز در معناى فاعلى با این وزن به کار رفته است : "حى" ، "مستحى" ، "مستح" ، "رجل حیى و حئى" و "امراه حییه".
همانطور که با اشاره گذشت ، لغت حیا در معناى مورد نظر ، همیشه ممدود نوشته و خوانده مى شود و قصر آن : "حی" غلط است. (7) گر چه در فارسى گاهى به قصر نیز استعمال شده است. (8)

فصل دوم : تعریف حیاء

گفتار یکم : برداشت هاى متفاوت از حیاء

شرم و حیاء را در کتب گوناگونى مثل لغت ، اخلاق ، سیره ، حدیث و تفسیر تعریف کرده اند. براى بدست آوردن تعریفى دقیق و سپس تامل در ویژگی ها و حقیقت آن ، ابتدا به بعضى از تعریف ها و توضیحاتى که در این باره گفته شده است نظر مى کنیم :
الف) انقباض و انزوا ، احتشام ، بازگشت و توبه ، خجالت ، کم رویى ، رودروایستی (9)
ب) حیرت و وحشتى که در آدمى پیدا مى شود ، از آگاه شدن دیگرى بر عیب یا نقص او (10)
ج ) مهارت در نگهدارى خویشتن در اجتماع به صورت شایسته و متواضع و خوددار و متحمل (11)
د) حیا انحصار نفس است از خوف صدور و قبایح از او و تا ندر طینت او شعور به رذیلت نقصان و فضیلت کمال و وجوب هرب از آن و طلب این مرکوز نباشد این معنا در او پیدا نگردد. (12)
ه) انقباض النفس عن القبایح و ترکه لذلک (13)
و) الانقباض عن الشى و الامتناع منه خوفا من موافعه القبیح (14)
ز) هو خوف الانسان من تفصیر یقع به عند من هو افضل منه ؛ فى شى او فى کل شى (15)
ح) هو الانفباض و الانزوا عن القبیح ، مخافه الذم (16)
ط) ملکه للنفس ، توجب انقباضها عن القبیح و انزجارها عن خلاف الاداب ، خوفا من اللوم (17)
ى) هو امتناع من الفعل ، مخافه ان یعاب علیه ؛ مع الفکر فى وجدان ما لایسلم به من العیب ، فلا یجده (18)
ک) تغیر و انکسار یعترى الانسان من خوف ما یعاب به و قال الجرجانى : هو انقباض النقس من شى و ترکه حذرا عن اللوم فیه و قال المناوى : انقباض النفس عم عاده انبساطها فى ظاهر البدن ، لمواجهه ما تراه نقصا، حیث یتعذر علیها الفرار بالبدن (19)
ل) هو انقباض النفس عما لا یلائم خطه الشرف ، من الناحیه الدینیه او الانسانیه (20)
م) ان الحیاء انفعال النفس و تالمها من النقص و القبیح بالغریزه الفضلى ، غریزه حب الکمال ، فهو کمال لها ، خلافا لاولى الوقاحه الذین یعدونه ضعفا و نقصا (21)
ن) خلق یبعث على تجنب القبیح و یحیض على ارتکاب الحسن و یمنع من التقصیر فى حق ذوى الحق (22)
س) هو انحصار النفس خوف اتیان القبائح و الحذر من الذم و السب الصادق (23)(24)

گفتار دوم : ژرفاى حیاء و تعریف مختار

تعریف هاى فوق براى تاثیر و واکنش حیاء در انسان نشانه هاى گوناگونى را بیان داشتند : گرفتگى و بستگى نفس ، تنگ شدن ، بهم رفتن و جمع شدن آن ، عقب نشینى و کناره گیرى ، دگرگونى و دردمندى و شکستگى نفس ، ترس و حیرت و ... همانگونه از ظاهر تعریف ها استفاده مى شود ، این حالات را مى توان از جهت منطقى "جنس" تعریف در نظر گرفت.

و نیز در بیان سبب حیاء و منشاء حالات فوق ، این اختلاف دیده مى شود : آگاه شدن دیگران بر عیب یا نقص او ، ترس از مذمت ، ملامت یا عیب گیرى دیگران ، کوتاهى کردن نسبت به برتر یا صاحب حق ، بدى و زشتى و نقص ، ناسازگارى با شرافت دینى یا انسانى و یا طبیعت کمال خواه آدمى و ... که باز مى توان این عوامل را بعنوان "فصل" تعریف قرار داد.
حیاء یک صفت ذاتى ، نهادى و یک پدیده فطرى در انسان است. و چنان در وى ، رسوخ دارد و همیشگى است که از آن به خلق و ملکه تعبیر شده است. (25)

2- عن امیرالمومنین : السخا و الحیاء افضل الخلق (غرر الحکم : 156/2)
«بخشندگى و شرم ، برترین خوى هاست.»

حیا حالتى است در انسان ، برخاسته از شرافت ، عزت و عظمت و کمال سرشت او که حتى در حال غفلت و لاشعورى هم عمل مى کند.
بنابراین عامل اصلى در تغییر و انقباض و انبساط حیاء ، جایگاه انسانیت و شررف و عزت او یا مهانت و ضعف نفس است.
ترس از آشکار شدن عیب و نقص ، خوف سرزنش و عیب گیرى و مانند آن را گر چه بتوان از آثار حیاء دانست ، ولى معرف واقــــعى حیاء نمى باشد. بله ، حیاء صاحب خود را از ارتکاب نقص ها و زشتى ها و بدى ها منع مى کند ؛ حریم و مرز و صیانت ایجاد مى کند ؛ او را از اظــهار و نمایش باز مى دارد و به پوشاندن متمایل مى سازد ؛ وى را به تحمل آداب و اوصاف پســــندیده خصوصاً در جمع وا مى دارد و تخلف از خوبى ها را براى او سخت و مایه ذلت و خوارى مى گردند. همانند یک صافى زشتى ها و نقص ها را به بیرون کنترل مى کند و موجبات مـــــلامت و سرزنش و عیب گیرى را دور مى سازد.
حیاء در نهاد آدمى ، نسبت به خوبى فضائل و بدى رذائل حساسیت ایجاد مى کند. منکرات را در نزد او منفور و ناپسند و وى را بــر کمالات و مظاهر آن ترغیب مى کند. حیاء باعث مى شود که انسان حقوق و مرتبه هر کسى را رعایت کند و قدر هر صاحبت فضیـــــلتى را بداند... اما اینها همه از آثار و نتایج حیاء به حساب مى آید.

تعریف حیاء :

صفتى است نهادى در انسان ، برگرفته و متناسب با عزت و شرافت او که در برابر امورى که به سبب پستى ، زشتى ، حـــــقارت یا نقص ، منافات با حرمت و عزت او یا طرف مقابل دارد، حالت گرفتگى ، جمع شدن و عقب نشینى در نفس ایجاد مى کند.
این حالت انفعال در خیلى موارد همراه خجالت است. خجالت حالت سستى ، سرگشتگى و سرگردانى ، واماندگى ، اضطراب و تـــــحیر را گویند که در اثر شرم پدید مى آید. (26)
چنانچه گاهى هم با نوعى تنش روانى و عضلانى پیوسته است ، مثل : سرخ شدن چهره ، عرق کـردن ، تغییر صدا ، تشدید ضربان قـــلب ، ... پس حیاء به معناى خجالت نیست ؛ چنانکه حیاء با پرهیز و حفظ حریم و پوشاندن همراه است ، اما از جنس ترس هم نیست.

نکته :
از آنچه گذشت روشن مى شود که عنصر نظارت در حیاء ، نقش اساسى ندارد. مراقب و نظاره گرى هم که در میان نباشد ، حیاء عمل مى کند ، حتى در حال غفلت از خود هم این صفت کمال فعّال است ؛ و نیز ظاهر مى شود که حیاء ، یک حسّ اجتماعى صرف و یک پدیده مصنوعى و قراردادى نیست ، بلکه یک اصل اصیل است و در نهاد و ذات انسان وجود دارد. (27)
البته همانطور که در بخش سوم از این مجموعه تبیین مى شود ، تکامل حیاء اکتسابى است :
و قد ینطبع الشخص بالمکتسب حتى یصیر کالغزیزى (28) حیاء ذاتى و فطرى برخاسته از شرافت و غزت ذاتى انسان و حیاء اکتسابى معلول تعقّل و درک مقام انسانى است.

فصل سوم : خاستگاه و جایگاه حیاء

در روایات ، براى بعضى از قواى روحى و صفات اخلاقى انسان محل و منبعى در جسم معین شده است که نشانه رابطه جسم و روح و تاثیر پذیرى از یکدیگر است. حیاء نیز جزو این صفات است که بعضى روایات ، محل جسمى آن را ریه یعنى شش و جگر سفید بیان کرده است :

3- عن الامام الصادق : الحزم فى القلب و الرحمه و الفلظه فى الکبد و الحیاء فى الریه . بحار الانوار: 304/58 از کافى ؛ 190/8 (29)
«هوشیارى و استوارى در قلب و مهربان و رقّت و درشتى و سختى در جگر و شرم و حیا در شش است.»

در آینده نزدیک قسمت بعدی این مطالب را می گذارم.

کتاب احیای حیاء
نویسنده : محمد علی هدایتی

لیست کل یادداشت های این وبلاگ