با سلام
هميشه اين شعر مرحوم عباس ميرزا يه جورايي با وجودم آميخته شايد بخاطر اينكه من تنها پسرم !
پس رو قدر مادر دان كه دائم كشد رنج پسر بيچاره مادر !
برو بيش از پدر خواهش كه خواهد ترا بيش از پدر بيچاره مادر !
نگهداري كند نه ماه و نه روز ترا چون جان به بر بيچاره مادر !
از اين پهلو به آن پهلو نغلتد شب از بيم خطر بيچاره مادر !
به وقت زادن تو مرگ خود را ببيند در نظر بيچاره مادر !
همو زودي تو را ساعت به ساعت نمايد خشك و تر بيچاره مادر !
اگر يك سرفه بيجا نمايي خورد خون جگر بيچاره مادر !
تو تا يك مختصر جاني بگيري كند جان مختصر بيچاره مادر !
به مكتب چون روي تا باز گردي بود چشمش به در بيچاره مادر !
نبيند هيچكس زحمت به دنيا ز مادر بيشتر بيچاره مادر !
تمام حاصلش از زحمت اينست كه دارد يك پس بيچاره مادر !
به نوبه خود تبريك مرا براي روز گرامي مادر پذيرا باشيد و جاي مرا در جشن روز مادر در كنار مادر و پدر گرامي خالي كنيد !
ايام به كام